وتواما . . .
چه ساده گذشتی ازمن و عشق پاکی که معصومانه در فراغت میگریست . . .
وچه ساده دریدی گیسوان مثال شبم را که همراه با نسیمی که خبر دوری ات را می آورد، عاشقانه پرواز میکرد . . .
ومن اما . . .
گوش سپردم به نوازش ویالون گون عشق تو،که مرامست میکرد.....
هیچگاه نخواستی بفهمی من در چه حالی به تو ورفتن تومینگریدم وچه ساده ، گفتی میروی.......
ومن چه ساده شکستم . . .
تورفتی و دسته گلی که آورده بودی پژمرده شد ، رنگ و لعاب از خانه یمان رفت ، مرغ عشق در قفس دیوانه شد. . .
وتواما....
چه ساده گذشتی ازمن و تمام خاطراتم . . .
این دومین بهاریست که تنم رنگ خزان دارد ، چراکه ازوقتی رفته ای من بهار ندیده ام ......
بهارمن توبودی وآن دسته گلی که آورده بودی ، حال که تورفتی وگل ها خشک شده اند خزان من ادامه دارد تاتو برگردی.......
لکن....
دیگرنمیدانم به این دل تنهایم چه دروغی بگویم که آرام گیرد ، دلی که باگرمی نگاهت جان میگرفت......
سهراب گفت :تاشقایق هست زندگی باید کرد . توکجایی سهراب که ببینی دیگر شقایقی دراین دنیای ظلمت من نمیروید ......
توکجایی سهراب ؟ آب را گل کردند ، چشمهارابستند و چه با دل کردند !........
توگناهی نداری ، روزگار اینطور خواست توفقط آمدی مثل باران ، باریدی ، زندگی بخشیدی و طراوت دادی و رفتی. . .
ومن اما چه ساده دل بستم به این زندگی جهنم وار...
وحال...
تورفتی ومن دیگر دنیاکه هیچ ، قفس مرغ عشقمان راهم نمیخواهم....
کاش سهراب اینجا می بود ، گفته بود قایقی خواهم ساخت ، دور خواهم شد از این خاک غریب ، سهراب ؟قایقت جا دارد؟ من هم از هم همه ی اهل زمین دلگیرم!!...
منم مثال فریدون.....
بی تو مهتاب شبی از آ ن کوچه گذشتم و نمیدانی اما به چه حالی !!!!.....
چه ساده گذشتی از من .....
از دلی که شکست.....
ومن هنوز تورامثل تمام شدن مشق شب کودکی ام دوستت دارم......