زمان جاری : جمعه 14 اردیبهشت 1403 - 10:43 قبل از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

اطلاعیه ها مهم
اطلاعیه های مهم

تبلیغات
تبلیغات



تعداد بازدید 120
نویسنده پیام
آفلاین
reyhane


عضویت: 10 /10 /-622







خدایا زن شدم تا بر سرم کوبند؟


خدایا زن شدم تاهر کجا دیدند لازم هست


به
احساسم،به فهمم،


یا به قلبم زور گویند؟


خدایا زن شدم تا که مرا جنسیت دوم بدانند؟


خدایا زن شدم تا که پدر،همسر ، برادر


و از بدبختی ام مردان دیگر


مرا صاحب شوند و مالکم باشند؟


مرا زن آفریدی تا که ناموس همین مردان نامردت شوم؟


به جرم یک نگاه پاک و ساده،عاشقانه،بچگانه


همین مردان نامردت،به نام من


به جان یکدگر افتند و جان یکدگر گیرندو


روحم را بیازارند؟


نخواهم غیرت کور و تعصب های بیجا را !


همین هایی که می گویند : نادانی و احمق


همین هایی که می گویند : صلاحت را نمی دانی


همین هایی که می گویند : تو بنشین ساکت و خاموش


به جایت هر کجا لازم شود تصمیم می گیریم


همین مردان نامردی که ناقص عقل خوانندم


در اوج شور ناپاک هوسهاشان،


در اوج شهوت و لذت


مرا یک همنفس دانند


زبان ریزند و از من کام گیرند!


چرا قلب مرا سرشار از احساس آفریدی؟


که زیر دست و زیر پای این مردان نامردت شود خرد؟


نمی خواهم دگر قلبی پر از احساس و گرما را !


لطافت را به من دادی


که روحم را به زیر تلخی مشت و لگد گیرند؟


نمی خواهم لطافت را !


خداوندا ظریفم کرده ای تا آن که جسمم را


به زیر سردی باد کتک گیرند؟


نمی خواهم ظرافت را !


هراس از لکه ننگی به دامانم


مرا تا اوج بی شرمی و وحشت می برد پیش


نمی خواهم نجابت را !


چه کارم آید این چشمان شهلا


چون که باید کور و کر باشم؟














شنبه 17 اسفند 1392 - 22:59
ارسال پیام خصوصی نقل قول تشکر گزارش ارسال
نویسنده پیام
آفلاین
mostafa


ارسال‌ها : 1
عضویت: 14 /11 /1392
سن: 17
تشکرها : 1

پاسخ :

یک پسر کوچک از مادرش پرسید.چرا گریه میکنی؟ مادرش گفت:چون من زن هستم. پسر بچه گفت:
من نمیفهممم. مادر گفت تو هیچ وقت نخواهی فهمید.بعدها پسر کوچک از پدرش پرسید : چرا مادر بی دلیل گریه میکند؟ پدرش تنها توانست بگوید: تمام زنها بی دلیل گریه میکنند.پسر کوچک بزرگ شدو مرد شد اما هنوز نمیدانست چرا زنها بی دلیل گریه میکنند.
بالاخره سوالش را برای پیر فرزانه ای مطرح کردو مطمئن بودکه او جوابش را میداند.
او از پیر فرزانه پرسید چرا زنان به اسونی گریه میکنند؟
او گفت: زمانی که خداوند زن را خلق کرد میخواست که او موجودی خاص باشد
بنابراین شانه های اورا آن قدر قوی آفرید تا بار همه دنیا را به دوش بکشد.
وهمچنین آنقدر نرم باشد که به بقیه آرامش بدهد.
خدا به او توانایی دادکه در هر جا که همه از جلو رفتن او نا امید شدند او تسلیم نشود وهمچنان پیش برود.
به او توانایی نگهداری از خانواده اش را داد حتی زمانی که بیمار یا پیر باشد بدون اینکه شکایتی بکند.
به او عشقی داد که در هر شرایطی بچه هایش را عاشقانه دوست داشته باشد.
حتی اگر انها به او آسیب برسانند.
به او توانایی داد که شوهرش را دوست داشته باشدو از تقصیرات او بگذردو همیشه تلاش کند تا جایی در قلب شوهرش داشته باشد.
به او این شعور را داد که درک کند یک شوهر خوب هرگز به همسرش آسیب نمی رساند. اما گاهی همسرش را آزمایش میکند.
و او این توانایی را داد که تمامی این مشکلات را حل کرده وبا وفا داری کامل در کنار شوهرش باقی بماندو در اخر به او اشکهایی داد که بریزد .
این اشکها فقط مال اوست. تنها برای استفاده اوست. در هر زمانی که به آنها نیاز داشته باشد. او به هیچ دلیلی نیاز ندارد تا توضیح دهد چرا اشک می ریزد.
پیر فرزانه گفت: می بینی پسرم. زیبایی یک زن لباسهایی که مپوشد نیست ودر شیوه آرایش موهایش نیست
بلکه زیبایی یک زن در چشم هایش نهفته است. زیرا چشم های او دریچه روح اوست و قلب او جایی است که عشق او به دیگران در آن قرار دارد.




















شنبه 17 اسفند 1392 - 23:09
ارسال پیام خصوصی نقل قول تشکر گزارش ارسال





برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :